سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

سکوت یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:32 صبح
من به اندوه درون می اندیشم
و به آن لحظه که تو می آیی
و به آن دم که مرا می خواهی
و به آن کولی مژگان بلند
که ندانسته دلم را سد کرد
و نفهمید که با من بد کرد
من به آن لحظه فرا خوانده شدم
که سکوت است و سکوت است و سکوت
و در آن شمعی ست در حال سقوط


نوشته شده توسط: آرش آریایی

سکوت یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:28 صبح

یک سال نقش فاصله هامان سکوت بود 

شاید برای حرف زدن از عشق زود بود

ای کاش قفل سخت سکوت تو میشکست

یا در نگاه سرد تو خورشید می نشست

من موج خسته بودم و تو ساحلم شدی

با یک نگاه ساکن شهر دلم شدی

اکنون ولی به ساحل باور رسیده ام

دیگر گذشت فصل و به آخر رسیده ام

 آری کویر تشنه به باران نمی رسد

این قصه تا ابد به پایان نمی رسد...


نوشته شده توسط: آرش آریایی

دلتنگی یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:21 صبح

دلم گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی

دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگی

شکست پشت من از داغ بی تو بودنها
به روی شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگی

درون هاله ای از اشک مانده سرگردان
نگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگی

از آن زمان که تو از پیش ما سفر کردی
نشسته ایم من و دل کـــــنار دلتنگی

دگر پرنده احساس مــن نمی خواند
مگر سرود غم از شاخسار دلتنگی

بیا که ثانیه ها بی تو کند می گذرد
بیا که بگذرد این روزگـــــار دلتنگی


نوشته شده توسط: آرش آریایی

گرفتاری دل یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:18 صبح

تـــمام گرفتاریم از دل است
دل من گرفتار آب و گل است

کجا محرم راز مــــن می شود
دلی کز حضور خدا غافل است

نمی خواهم ای عشق بینم دگر
کسی را که در بین ما حائل است

چه سودی به ما شب نشینان دهد
چراغی که خاموش در محفل است

بهایی ندارد به بازار عشــــــق
دلم مثل یک سکه باطل است

بـــگیرید دســـــت مــــرا همراهان
که دیری ست پای دلم در گل است

دل غــــــافـــل من ندانســــته بود
که دور از خدا زندگی مشکل است

و با این هــــــمه گــردن جان من
بر ابروی محرابی ات مایل است

بکـــــش تیغ و بردار ســـر از تنم
و هر چند این هدیه نا قابل است

کسی را که شد کشته در راه عشق
یقین چشـــــــم زیبای تو قاتل است


نوشته شده توسط: آرش آریایی

نگاه تو یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:12 صبح

این نگاهی که آفتاب صفت 
                                 گرم و هستی ده و دل افروزست                                
باز در عین حال چون مهتاب
دلفریب و عمیق و مرموزست
لیک با این همه دل انگیزی
همچو تیز از چه روی دلدوزست ؟
با چنان دلکشی که می دانم
 از نگاهت چرا گریزانم ؟
چشم های سیاه چون شب تو
بی خبر از همه جهانم کرد
 حال گمگشتگان به شب دانی ؟
 چشم های تو آن چنانم کرد
محو و سرگشته ی نگاه تو ام
 این نگاهی که ناتوانم کرد
ناچشیده شراب مست شدم
 بی خبر از هر آنچه هست شدم
چون زبان عاجز ایدت ز کلام
نگه از دیده ی سیاه کنی
رازهای نهان مستی و عشق
 آشکارا به یک نگاه کنی
لب ببند از سخن که می ترسم
وقت گفتار اشتباه کنی
 کی زبان تو این توان دارد ؟
چشم مست تو صد زبان دارد


نوشته شده توسط: آرش آریایی

من با تو یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:11 صبح

             من با تو ام ای رفیق ! با تو             

 همراه تو پیش می نهم گام

در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
 دیری ست که با تو عهد بستم
 همگام تو ام ،‌ بکش به راهم
 همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج
اینسان به توام نموده نزدیک
 هم بند تو بوده ام زمانی
 در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان
 بر چهر من است نقش بسته
 زخمی که تو خورده ای ز دیوان
 بنگر که به قلب من نشسته
 تو یک نفری ... نه !‌ بیشماری
هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند
 یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه !‌ سفید ؟ نه !‌ سیه ، نه
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی
من با تو ، تو با منی هماهنگ


نوشته شده توسط: آرش آریایی

من غروب خویش را فهمیده ام چهارشنبه 86/2/19 ساعت 1:6 عصر

من غروب خویش را فهمیده ام

حجم درد سینه را سنجیده ام

من حضور ابری آیینه را

در نگاه خسته ی تو دیده ام

چون شفق در بستر زخمی خویش

هم صدا با زخم خود روییده ام

من غریبم در عزای خویشتن

پیرهن از لاله ها پوشیده ام

رویش سبزینه ای در من نبود

من از این بی حاصلی رنجیده ام

بعد تو در غربت آیینه ها

من غروب خویش را فهمیده ام


نوشته شده توسط: آرش آریایی

یاد چهارشنبه 86/2/19 ساعت 1:5 عصر

بگو ایا به یاد من دمی سر می کنی یا نه

تو هم یادی زپرواز کبوتر می کنی یا نه

دل من تشنه و خواهان یک جرعه نگاه توست

مرا در شهر چشمانت شناور می کنی یا نه

هزاران بار گفتم دوستت دارم عزیز دل

بگو احساس قلبم را تو باور می کنی یا نه

تمام شعر های سبز نارنجی برای توست

غزلهای مرا ایا تو از بر می کنی یا نه

دمی غافل نبودم از خیال خاطرت اری

تو هم ایا به یاد من دمی سر می کنی یا نه

نوشتم نام زیبای تو را بر صفحه قلبم

تو ایااسم من را ثبت دفتر می کنی یا نه

و حرف اخر من این که شبهای سیاهم را

به مهتاب نگاه خود منور می کنی یا نه


نوشته شده توسط: آرش آریایی

دلم تنگ است چهارشنبه 86/2/19 ساعت 1:3 عصر

دلم تنگ است برایت  

ای تنها یادگار دوران سرخوشی

زمین هم کشیدن بار غمت را تاب نیاورد

پس دل کوچکت چگونه تحمل میکرد

آخرین نگاهت حاکی از رفتن بود

و سرشار از شرمندگی

که دیگر تحملت سر آمده بود

این آخرین دیدار بود

و لحظه گسستن من از خاطرات قدیم

آه که چقدر دلم تنگ است


نوشته شده توسط: آرش آریایی

می دونم چهارشنبه 86/2/19 ساعت 1:2 عصر

می دونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش

این همه خواستن دستات بدونه حتی نوازش

می دونم که خنده داره واسه تو گریه ی دردم

می گذری از من و می ری اما باز من برمی گردم

می دونم برات عجیبه من با اون همه غرورم

پیش همه ی بدیهات چه جوری بازم صبورم؟!
می دونم واست سواله که چرا پیشت حقیرم

دور می شی من و نبینی باز سراغتو میگیرم

می دونی چرا همیشه من بدهکار تو میشم

 وقتی نیستی ام یه جوری با خیالت راضی می شم

می دونی واسه چی از تو بد می بینمو می خندم

 تا نبینی گریه هامو هر دو چشمامو می بندم

چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگهام

میمیرم اگه نباشی

بی تو

 من بدجوری تنهام

می دونم یروز می فهمی روزی که دنیا رو گشتی

من چه جوری تو رو خواستم

تو چه جور ازم گذشتی....!


نوشته شده توسط: آرش آریایی

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
121698


:: بازدیدهای امروز ::
223


:: بازدیدهای دیروز ::
160



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو