سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

خواب راحت سه شنبه 86/3/1 ساعت 12:8 عصر

 

دست قدرت دارم اما بی نصیب از زور خویش
شمع را هرگز نباشد بهره ای از نور خویش
نیست شرط ناتوانی گر کمر خم کرده ایم
دارد اندر آستین، شمشیر دست زور خویش
ذره ای نقش کدورت نیست بر لوح دلم
گشته ام چون خرمن خورشید غرق نور خویش
مرگ خواب راحت است آشفتگان خاک را
بر ندارم سر به سودای بهشت از گور خویش


نوشته شده توسط: آرش آریایی

من سه شنبه 86/3/1 ساعت 11:39 صبح

من از اهالی عالم نمی شوم هرگز
ذلیل این غم و آن غم نمی شوم هرگز
نگو بکن- مکن، آزاد مستی خویشم
به امر و نهی تو ملزم نمی شوم هرگز
من آن غریبه شهرم که پیش پای کسی
مگر جنون خودم خم نمی شوم هرگز


نوشته شده توسط: آرش آریایی

ای دل یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:46 صبح
 ای دل چرا به روی من در وا نمی کنی
رحمی بر این مســـافر تنها نمی کنی

با آن که در گــــــلوی من فریادها شکست
در گوشه ای نشسته ای لب وا نمی کنی

در شعله های سرکش عشقم نشسته ای
وز آه سـینه سوز مــــــن پــــــروا نمی کنی

هفت آسمان مصیبت است آوار بر سرم
در حــــیرتم که از چه رو غوغا نمی کنی

از بس فضای سینه ام تاریک گشته است
راهــــی به سوی روشنی پیدا نمی کنی

با این هـــــــمه بهانه با من بـگو چرا
امشب بساط گریه را بر پا نمی کنی

ای همزبان زخمها ای اشک من توهم
درد نــــهفته مرا افشــــــــا نمی کنی

دستی به روی گونه زدم نمی کشی
باغ خزان کشیده را احــــیا نمی کنی

دستی به روی گونه زردم نمی کشی
باغ خزان کشیده را احــــیا نمی کنی

در این سکوت سنگی ام جاری نمی شوی
این ســـــــنگ را روانه دریــــــــا نمی کنی


نوشته شده توسط: آرش آریایی

نمی خواهم یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:36 صبح
نگاهم کن نگاهم کن
ببین این منم
که مثل سایه ای بی جان بدنبال تو می آیم
نگاهم کن نگاهم کن
بجز چشمان زیبایت نگاه مهربانی من نمی خواهم
نگاهم کن نگاهم کن
مرا چون زورقی خسته در این گرداب تنهایی
کسی جز تو نمی خواند
مرا کس این چنین رنجور و دل خسته نمی خواهد
برای شادی روح شکسته
همان روحی که با عشقت گسسته
به آن عهدی که با قلب تو بسته....
ولی قلبت ....ولی قلبت
نه قلبت نه... آن دل سنگت
رهایم کن نمی خواهم نه قلبت را نه چشمانت

نوشته شده توسط: آرش آریایی

گرفتاری دل یکشنبه 86/2/23 ساعت 11:18 صبح

تـــمام گرفتاریم از دل است
دل من گرفتار آب و گل است

کجا محرم راز مــــن می شود
دلی کز حضور خدا غافل است

نمی خواهم ای عشق بینم دگر
کسی را که در بین ما حائل است

چه سودی به ما شب نشینان دهد
چراغی که خاموش در محفل است

بهایی ندارد به بازار عشــــــق
دلم مثل یک سکه باطل است

بـــگیرید دســـــت مــــرا همراهان
که دیری ست پای دلم در گل است

دل غــــــافـــل من ندانســــته بود
که دور از خدا زندگی مشکل است

و با این هــــــمه گــردن جان من
بر ابروی محرابی ات مایل است

بکـــــش تیغ و بردار ســـر از تنم
و هر چند این هدیه نا قابل است

کسی را که شد کشته در راه عشق
یقین چشـــــــم زیبای تو قاتل است


نوشته شده توسط: آرش آریایی

یاد چهارشنبه 86/2/19 ساعت 1:5 عصر

بگو ایا به یاد من دمی سر می کنی یا نه

تو هم یادی زپرواز کبوتر می کنی یا نه

دل من تشنه و خواهان یک جرعه نگاه توست

مرا در شهر چشمانت شناور می کنی یا نه

هزاران بار گفتم دوستت دارم عزیز دل

بگو احساس قلبم را تو باور می کنی یا نه

تمام شعر های سبز نارنجی برای توست

غزلهای مرا ایا تو از بر می کنی یا نه

دمی غافل نبودم از خیال خاطرت اری

تو هم ایا به یاد من دمی سر می کنی یا نه

نوشتم نام زیبای تو را بر صفحه قلبم

تو ایااسم من را ثبت دفتر می کنی یا نه

و حرف اخر من این که شبهای سیاهم را

به مهتاب نگاه خود منور می کنی یا نه


نوشته شده توسط: آرش آریایی

می دونم چهارشنبه 86/2/19 ساعت 1:2 عصر

می دونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش

این همه خواستن دستات بدونه حتی نوازش

می دونم که خنده داره واسه تو گریه ی دردم

می گذری از من و می ری اما باز من برمی گردم

می دونم برات عجیبه من با اون همه غرورم

پیش همه ی بدیهات چه جوری بازم صبورم؟!
می دونم واست سواله که چرا پیشت حقیرم

دور می شی من و نبینی باز سراغتو میگیرم

می دونی چرا همیشه من بدهکار تو میشم

 وقتی نیستی ام یه جوری با خیالت راضی می شم

می دونی واسه چی از تو بد می بینمو می خندم

 تا نبینی گریه هامو هر دو چشمامو می بندم

چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگهام

میمیرم اگه نباشی

بی تو

 من بدجوری تنهام

می دونم یروز می فهمی روزی که دنیا رو گشتی

من چه جوری تو رو خواستم

تو چه جور ازم گذشتی....!


نوشته شده توسط: آرش آریایی

اهریمن دوشنبه 86/2/17 ساعت 1:25 عصر

 ای آمده از راه در این ظلمت جاوید
 فانوس رهایی به ره باد نشانده
 ای آمده از چشمه ی خورشید تمنا
 دامن لب مرداب پر از ننگ کشانده
ای برکه گم گشته به صحرای محبت
مگذار که تن بر تو کشند شاعر بد نام
 مگذار زبان در تو زند این سگ ولگرد
مگذار که این هرزه برویت بنهد گام
تب دار ، لب تشنه به هم دوز و میالای
 با بوسه ی مردی که گنه سوخته جانش
 آغوش تهی دار از این کالبد پست
بر سینه ی پر مهر خود او را مکشانش
گم کن نگه سوخته را در ته چشمت
 از دیدن اهریمن ناپاک بپرهیز
 باخشم بهم ساقه بازوی گره زن
بر شانه این شاعر خودخواه میاویز


نوشته شده توسط: آرش آریایی

سیه مست دوشنبه 86/2/17 ساعت 1:7 عصر

وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو ؟
ناله مستانه دلهای غم پرورد کو ؟
ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو ؟
در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو ؟
بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها
آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟
پبش امواج حوادث پایداری سهل نیست
مرد باید تا نیندیشد ز طوفان مرد کو ؟
دردمندان را دلی چون شمع می باید رهی
گرنه ای بی درد اشک گرم و آه سرد کو؟


نوشته شده توسط: آرش آریایی

خدایا سه شنبه 86/2/11 ساعت 12:22 عصر
خدایا بی پناهان را پناهی
بسوی خسته حالان کن نگاهی

در این درگه اگرچه شرمسارم
تو خود دستم بگیرو کن نگاهی

میان خسته حالان کن عتابم
که تا سوی تو آیم از سیاهی

سیاهیها همه بر دل نشسته
برانی این دل من از سیاهی

چنان دستت کشیدی بر سر من
که من ماندم چو طفلی بر دو راهی

ندیدم نور حقت را به چشمم
که سوی شمع گشتم من چو راهی

خدایا نور تو در جان وتن بود
به نورت دیدگانم گشت راهی

خدایا من تو را دارم همین بس
چه محتاجم به این و آن الهی

نوشته شده توسط: آرش آریایی


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
117858


:: بازدیدهای امروز ::
5


:: بازدیدهای دیروز ::
2



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو