سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

رخصت آواز دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:53 عصر

بال و پر ریخته مرغم به قفس
 تا گشایم پرو بال
 تا بگویم که در این تنگ قفس
چه به مرغان چمن می گذرد
رخصت آوازم نیست


نوشته شده توسط: آرش آریایی

معجزه ایمان دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:51 عصر

 در جستجوی انصاف
 تا پشت کوه قاف
 سفر کردم
معدوم بود
آنچه گمان کردم
مکتوم مانده است
 اما مروت این گهر نایاب
یالامحاله
 کمیاب
 در هر کتاب
گر چه کتابی نیست
 منسوخ گشته بود
و کاخ عدل
 از جور بانیان ستم کوخ گشته بود
ایمان مگر به معجزه می ماند
ورنه به روی هیچ جز هیچ
 هیچ بنایی را
بنیان نمی توان کرد
این معجزه ست معجزه ایمان
 که ایمان را
با صد هزار ترفند
 ویران نمی توان کرد


نوشته شده توسط: آرش آریایی

انتظار دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:45 عصر

چون باز برکشید سر از پشت کوهسار
هنگام صبح جام بلورین آفتاب
آن گرد تک سوار
غرق سلیح گشت و به میدان جنگ رفت
تا بسترد ز نام وطن گرد ننگ رفت
دشتی سپاه چشم بهراهش در انتظار
اید اگر سوار
 پیروزی است و
فتح
 شادی و افتخار
 گر برنگردد ؟
 آه
چه فریاد و شیون است
تا دوردست ملک لگد کوب دشمن است
 خورشید سر نهاد به بالین کوهسار
آهنگ خواب داشت
 تا اید آن سوار
 دشتی سپاه چشم براهش درانتظار
ناگاه
برخاست گرد راه
از دوردست دشت میان غبار راه
 آمد سوی سپاه
یک اسب بی قرار
 یک اسب بی سوار


نوشته شده توسط: آرش آریایی

خودشکن دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:43 عصر

این مرد خودپرست
 این دیو این رها شده از بند
 مست مست
استاده روبه روی من و خیره در منست
گفتم به خویشتن
ایا توان رستنم از این نگاه هست ؟
مشتی زدم به سینه او
 ناگهان دریغ
 آیینه تمام قد رو به رو شکست


نوشته شده توسط: آرش آریایی

چشم بر راه دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:41 عصر

 دختری ایستاده بر درگاه
چشم او بر راه
 در میان عابران چشم انتظار مرد خود مانده ست
 چشم بر می گیرد از ره
باز
می دهد تا دوردست جاده مرغ دیده را پرواز
از نبرد آنان که برگشتند
گفته اند
او بازخواهد گشت
لیک در دل با خود این گویند
صد افسوس
 بر فراز بام این خانه
 روح او سرگرم در پرواز خواهد گشت
جاده از هر عابری خالی ست
 شب هم از نیمه گذشته ست و کسی در جاده پیدا نیست
 باز فردا
 دخترک استاده بر درگاه
 چشم او برراه


نوشته شده توسط: آرش آریایی

خاموش گشته ام دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:39 عصر
وقتی که بامدادان
 مهر سپهر جلوه گری را
 آغاز می کند
 وقتی که مهر پلک گرانبار خواب را
 با ناز و کرشمه ز هم باز می کند
 آنگه ستاره سحری
 در سپیده دم خاموش می شود
 آری
من آن ستاره ام که فراموش گشته ام
 و بی طلوع گرم تو در زندگانیم
 خاموش گشته ام

نوشته شده توسط: آرش آریایی

توقع دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:38 عصر
گفتید : نشنوید و نبینید
 گفتیم ما به چشم
 گفتید : منکر به فهم خویش شوید و شعور خویش
گفتیم : دشوار حالتی ست ولی چشم
دیدم اینک شما ز ما
 باری توقع عاشق بودن و دوست داشتن دارید
 آری شما که روی ز سنگ
آری شما که دل از آهن دارید

نوشته شده توسط: آرش آریایی

عاشقانه دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:36 عصر
من آن کبوتر بشکسته بال در دامم
که بهر صید من این چرخ دانه ای نفکند
 مرا به همت آن مرغ آسمان رشک است
که رخت خویش به هیچ آشیانهای نفکند
به سیل حادثه تا خود نسازدش ویران
زمانه هیچ زمان طرح خانه ای نفکند
من آن غریب درخت کویر سوخته ام
که سنگ رهگذر از من جوانه ای نفکند
به غیر که وفا از پری رخان خواهم
به شوره زار کس از مهر دانه ای نفکند
 فرشته ای که خبرداشت از شراره عشق
چرا به من نگه عاشقانه ای نفکند ؟

نوشته شده توسط: آرش آریایی

مرگ برگ دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:28 عصر

 در اوج شادمانی
در قله غرور
در بهترین دقایق این عمر نابپای
 در لذت نوازش برگ و نسیم صبح
در لحظه نهایت نسیان رنجها
در لحظه ای که ذهن وی از یاد برده است
خوف تگرگ را
کز شاخسار باغ جدا کرده برگ را
 ناگاه
 غرنده تر ز رعد و شتابنده تر ز برق
احساس می کند
چون پتک جانگدازی این پیک مرگ را


نوشته شده توسط: آرش آریایی

لحظه ی دیدار یکشنبه 86/4/31 ساعت 10:59 صبح

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
 های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است


نوشته شده توسط: آرش آریایی

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
121569


:: بازدیدهای امروز ::
94


:: بازدیدهای دیروز ::
160



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو