سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

ابر پاییز دوشنبه 86/5/22 ساعت 1:40 عصر

ابرای خسته و درمونده پائیز
روی سینه اش میشینن
زخمای بزرگ کوه و
روی سینه اش میبینن
دلشون می خواد ببارن
روی سینه اش سر بذارن
بذر خوشحالی بکارن
اما کوه فکر کویره
که زتشنگی میمیره
پیش خورشید اون اسیره
راه دوری پیش روته
نکنه تو راه بمونی
دشت تشنه تو رو می خواد
تو باید اینو بدونی
تو باید اینو بدونی
که باید اونجا بباری
رو لب خشک شقایق
اشکاتو تو جا بذاری .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

ابر و ستاره دوشنبه 86/5/22 ساعت 1:38 عصر

برسرم ابری ندارم
آسمانم سرد و تیره
کم کمک این ابر دلگیر
گشته بر مهتاب چیره
آن ستاره پشت ابر است
میزند سوسو از آن دور
میشود آرام آرام
با هجوم ابر بی نور
روی ایوان اتاقم
یک گل پیچک نشسته
از غروب آن ستاره
گویی او هم دلشکسته
می چکد اشک ستاره
نم نمک آرام آرام
می رباید ابر تیره
از ستاره بوسه و کام .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

آفـتــابی دوشنبه 86/5/22 ساعت 1:36 عصر

اگه از تو مینوشتم هرشبی هزار ترانه
واسه این بود که تو بودی واسه گفتنم بهانه
من که خاکستر نشین شبای تیره و تارم
این تو بودی که شکفتی ، واسه من فصل بهارم
آره میشه آفتابی بود حتی تو شبای تیره
نگو هیچوقت واسهء ما عاشقی که خیلی دیره
میشه از نو عاشقی کرد ، میشه آفتاب و صدا کرد
میشه عاشقونه دل باخت، تنو تو هوا رها کرد
یه طرف این تیرگیها ، یه طرف یه عشق خاموش
یه طرف یه آرزویی ، که دیگه شده فراموش


نوشته شده توسط: آرش آریایی

بن بست دوشنبه 86/5/22 ساعت 1:34 عصر
همیشه ترانه ی من
پیشکش قلب تو بوده
همه ذره های جسمم
واسه توست هرچی سروده
شایدم این آخرین شعر
راه برگشت تو باشه
جاده بن بست این عشق
به اشاره ی تو واشه
هرجا هستی مهربونم
تا ابد یادت می مونم
تو رو از روحم و قلبم
از خود خودم می دونم

نوشته شده توسط: آرش آریایی

زندانی دوشنبه 86/5/22 ساعت 1:22 عصر

 دل وحشت زده در سینه من می لرزید
دست من ضربه به دیوار زندان کوبید
ای همسایه زندانی من
 ضربه دست مرا پاسخ گوی
ضربه دست مرا پاسخ نیست
 تا به کی باید تنها تنها
 وندر این زندان زیست
 ضربه هر چند به دیوار فرو کوبیدم
پاسخی نشنیدم
سال ها رفت که من
 کرده ام با غم تنهایی خو
 دیگر از پاسخ خود نومیدم
راستی هان
 چه صدایی آمد ؟
ضربه ای کوفت به دیواره زندان دستی ؟
 ضربه می کوبد همسایه زندانی من
 پاسخی می جوید
 دیده را می بندم
در دل از وحشت تنهایی او می خندم


نوشته شده توسط: آرش آریایی

سنگ صبور دوشنبه 86/5/22 ساعت 1:20 عصر

 چشمک زند به بخت سیاهم ستاره ای
 داده ست روشنی به شبم ماهپاره ای
 ای ماه شبفروز ز من درگذر که من
 از خلق روزگار گرفتم کناره ای
 دشتم فریب خورده ز هر ابر تیره ای
 یا چوب خشک سوخته از هر شراره ای
 بگذار مست باشم کاین درد کهنه را
 جز با می کهن نه علاجی نه چاره ای
 از من تو درگذر 
  دگر در خور تو نیست
 مردی دلش ز تیغ جفا پاره پاره ای
 هیچم خطا نبود و دلم را شکست و رفت
 دامن کشید از چو من هیچ کاره ای
 سنگ صبور طاقت اندوه من نداشت
 درهم شکست از غم دل سنگ خاره ای


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عزم ویرانی دوشنبه 86/5/8 ساعت 1:7 عصر

کاوه آهنگر می گوید
با نگاهی گویا
با لبانی خاموش
 قصر ضحاک هنوز آباد است
 تو به ویرانی این کاخ بکوش


نوشته شده توسط: آرش آریایی

دلم می خواست دوشنبه 86/5/8 ساعت 1:4 عصر

دلم می خواست یکبار دیگر ، او را کنار خویش می دیدم

به یاد اولین دیدار ، در چشم سیاهش خیره می ماندم
دلم یکبار دیگر ،همچو دیدار نخستین ، پیش پایش دست و پا میزد

شراب اولین لبخند ؛ در جام وجودم های و هو میکرد

غم گرمش نهانگاه دلم را جستجو میکرد 

دلم می خواست دست عشق ،

چو روز نخستین هستی ام را زیر و رو میکرد

دل من دیر زمانی است که می پندارد

دوستی نیز گلی است، مثل نیلوفر و ناز

ساقه طرد ظریفی دارد

بی گمان سنگ دل است

آن که روا می دارد

جان این ساقه نازک را دانسته بیازاد


نوشته شده توسط: آرش آریایی

شکست سکوت دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:59 عصر
 

تا مگر شیشه این کاخ به هم درشکند
 تا مگر ولوله افتد به دل قصر سکوت
 دست در حسرت سنگ
 سنگ در آرزوی پرواز است


نوشته شده توسط: آرش آریایی

حرف آخر دوشنبه 86/5/8 ساعت 12:55 عصر

آخرین حرف این است
زندگی شیرین است
 خود از اینروست اگر می گویم
 پایمردی بکنیم
پیش از آنکه سر ما بر سر دار آرد خصم
ما بکوبیم سر خصم به سنگ
وین تبهکاران را
 بر سر دار بسازیم آونگ


نوشته شده توسط: آرش آریایی

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
121523


:: بازدیدهای امروز ::
48


:: بازدیدهای دیروز ::
160



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو