سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

تو همین خونه کوچیک چهارشنبه 86/8/16 ساعت 11:26 صبح

تو همین خونه ی کوچیک
میتونی بامن بمونی
میتونی آفتاب و ماه و
به همینجا بکشونی
میتونی ستاره ها رو
از تو آسمون بیاری
جای چلچراغ خونه
بالای سرم بذاری
میتونی طعم بهار و
به درختا بچشونی
میتونی گرد و غبار و
از تو خونه بتکونی .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

دلم می خواد چهارشنبه 86/8/16 ساعت 11:25 صبح

دلم می خواد داد بزنم بگم دلم چه تنگه
بگم که زندگی فقط با بودنت قشنگه
خیال نکن یادم میره نگاه پاک و صافت
خوب می دونم که آسمون چشم تو چه رنگه
می شینی تو نگاهم وقتی که از تو دورم
با بودنت تو قلبم همیشه پرغرورم
دختر مهربونم
مثل گل بهاره
قلب کوچیکش اما
تاب سفر نداره
وقتی که دورم از اون
ابری میشه نگاهش
تیره نشه الهی
صورت مثل ماهش
صدای خنده هاشه که پیچیده تو خونه
واسم مث یه دنیاس اینو خودش می دونه
قهر که کنه سیاهه زندگی تو نگاهم
برای برگشتنش همیشه چشم براهم
بذار نگات کنم من پری آسمونی
قلب تو پرشده از خوبی و مهربونی
می بری غصه ها رو با خنده هات چه آسون
بگو تو شهر چشمات چی کردی باز تو پنهون


نوشته شده توسط: آرش آریایی

خواب خوش چهارشنبه 86/8/16 ساعت 11:24 صبح

مثل خوابی خوش نشستی
زیر پلک بسته ی من
خونه کردی ریشه کردی
توی قلب خسته ی من
آروم آروم جون گرفتن
آرزوهای محالم
توشدی واسم یه رویا
رنگ خوابم و خیالم
یه نشونی از تو هرجا
اومد و نشست تو خونه
گفتی بعد از تو همین ها
یادگار از تو می مونه
خندیدم گفتم تو هستی
تا ابد تو قلبم ای یار
گفتی این جمله رو یکجا
گوشه ی قلبت نگهدار
من همونم من همونم
ولی تو انگار شکستی
با همین خاطره هامون
پل زدی ازمن گذشتی
سهم تو از آب و آفتاب
بارون دلگیر پاییز
سهم من اما توبودی
تو ترانه ی غم انگیز
رفتنت فاجعه بود و
موندنت فاجعه تر بود
مث خوابی خوش که آخر
انتهاش صبح سحر بود


نوشته شده توسط: آرش آریایی

فراموش چهارشنبه 86/8/16 ساعت 11:24 صبح

سکوت تو چه تلخه نگاه تو چه خاموش
انگار تموم دنیا کردن تو رو فراموش
چشات گواه خورشید فریب سایه ها نیست
پاک و زلال دستات انـکار اینه ها نیست
نوازش سپیده رو پلک خواب میمونی
مث قناری عشق تو یکنفس میخونی.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

فرصت چهارشنبه 86/8/16 ساعت 11:22 صبح


همه واژه های شعرم بوی خوب تو رو داره
هنوزم این سر سپرده واسه توست که بی قراره
هنوزم معنای احساس توی حرفای تو جاری
پیکر پاک و نجیبت توی خوابم و بیداری
تو برام یه فصل تازه تو برام باغ بهاری
کاش با رفتنت دلم رو توی پاییز جا نذاری
تو همونی تو همونی مثل خورشید با شکوهی
مثل دریا دلت آبی تو بزرگی مثل کوهی
هنوزم من سرسپرده ام به نفسهات توی ظلمت
واسه بیداری ازین خواب کاش بدی بمن یه فرصت
.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

زمستون دوشنبه 86/8/14 ساعت 4:22 عصر
من و تو هر دو از فصل زمستون
میون برف این زمونه پنهون
سپیده برفی که مارو پوشونده
تنامون و به نابودی کشونده
نمی تونیم بیدار شیم زیر این برف
نمونده رو لبای بسته مون حرف
می خشکیم و می پوسیم و می میریم
یه روز از این روزا آروم می گیریم
تنامون و سپردیم دست سرما
نفهمیدیم چی اومد بر سر ما
یه روز دیدیم تو یخبندون اسیریم
دعا کردیم که دور از هم نمیریم

زمستون ریشه هامون و سوزونده
ما رو تا مرز خشکیدن کشونده

درختیم دو درخت بی نشونه
فقط یه خاطره از ما می مونه
حدیث کهنه ی برف و زمستون
که خورشید و دوباره کرده پنهون
بده دستای سردت رو به دستم
تا جون دارم کنارت با تو هستم .

نوشته شده توسط: آرش آریایی

جدایی دوشنبه 86/8/14 ساعت 4:21 عصر
فراموش کن همه روزای خوب و
همه حرفایی که معنی نداشتن
غرور و خواستن زیاده تو
واسه پیوند ما طاقت نداشتن
سراسر حرف تو رنگ و ریا بود
ازون اول دلی با ما نداشتی
تو گلدون دل بی همزبونم
نهالی از محبت تو نکاشتی
حالا خسته شدی از من تو انگار
میخوای دل بسپری به یار تازه
کسی که عاشقونه دل ببازه
کسی که با بد و خوبت بسازه

ندونستی بهای عاشقی رو
شکستی حرمت قلبم تو امروز
جدایی از تو سخته چاره ای نیست
میشی افسرده تر هرروز وهرروز
کسی که قدر پاکی رو ندونه
نمیبینه به عمرش روز راحت
واسش میشه تموم روزگارش
شمردن : سال و ماه و روز وساعت
پشیمونی دوای درد تو نیست
باید سر رو به سنگ زندگی زد
میفهمی معنی احساس پاک و
که کی بوده واست خوب و کیه بد
گذشتم از تو و اون خاطراتت
برو دست خدا یار تو باشه
کسی که داره تو قلبش محبت
کجا پیش تو و اسم تو جاشه

نوشته شده توسط: آرش آریایی

اهل دل نمی یابم پنج شنبه 86/7/26 ساعت 12:22 عصر
وه !‌ که یک اهل دل نمی یابم
 که به او شرح حال خود گویم
محرمی کو که ،‌ یک نفس ، با او
قصه ی پر ملال خود گویم ؟
هر چه سوی گذشته می نگرم
جز غم و رنج حاصلم نبود
چون به آینده چشم می دوزم
جز سیاهی مقابلم نبود
غمگساران محبتی !‌ که دگر
غم ز تن طاقت و توانم برد
 طاقت و تاب و صبر و آرامش
 همگی هیچ نیمه جانم برد
 گاه گویم که : سر به کوه نهم
سیل آسا خروش بردارم
رشده ی عمر و زندگی ببرم
بار محنت ز دوش بردارم
 کودکانم میان خاطره ها
 پیش آیند و در برم گیرند
 دست الفت به گردنم بندند
 بوسه ی مهر از سرم گیرند
 پسرانم شکسته دل ،‌پرسند
کیست آخر ، پس از تو ، مادر ما ؟
که ز پستان مهر ، شیر نهد
 بر لب شیرخوار خواهر ما ؟
 کودکان عزیز و دلبندم
 زندگانی مراست بار گران
 لیک با منتش به دوش کشم
 که نیفتد به شانه ی دگران

نوشته شده توسط: آرش آریایی

زخم بی بهبود پنج شنبه 86/7/26 ساعت 12:20 عصر

نگفت و گفت : چرا چشم هایت آن دو کبود
 بدل شده است بدین برکه های خون آلود ؟
درنگ کرد و نکرد آنچنانکه چلچله ای
 پری به آب زد و نانشسته بال گشود
نگاه کرد و نکرد انچنان به گوشه ی چشم
 که هم درود در آن خفته بود و هم بدرود
 اگر چه هیچ نپرسید آن نگاه عجیب
 تمام بهت و تحیر ، تمام پرسش بود
 در این دو سال چه زخمی زدی به خود ؟ پرسید
 گرفته پاسخ خود هم بدون گفت و شنود
 چه زخم ؟ آه ، چه زخمی است زخم خنجر خویش
کشنده زخم به تدریج زخم بی بهبود


نوشته شده توسط: آرش آریایی

احوال من پنج شنبه 86/7/26 ساعت 12:19 عصر

ز خون رنگین بود چون لاله دامانی که من دارم
بود صد پاره همچون گل گریبانی که من دارم
مپرس ای همنشین احوال زار من که چون زلفش
پریشان گردی از حال پریشانی که من دارم
سیه روزان فراوانند اما کی بود کس را ؟
چنین صبر کم و درد فراوانی که من دارم
غم عشق تو هر دم آتشی در دل برافروزد
بسوزد خانه را ناخوانده مهمانی که من دارم
بترک جان مسکین از غم دل راضیم اما
به لب از ناتوانی کی رسد جانی که من دارم ؟
بگفتم چاره کار دل سرگشته کن گفتا :
بسازد کار او برگشته مژگانی که من دارم
ندارد صبح روشن روی خندانی که او دارد
ندارد ابر نیسان چشم گریانی که من دارم
ز خون رنگین بود چون برگ گل اوراق این دفتر
مصیبت نامه دلهاست دیوانی که من دارم
رهی از موج گیسویی دلم چون اشک میلرزد
به مویی بسته امشب رشته جانی که من دارم


نوشته شده توسط: آرش آریایی

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
121458


:: بازدیدهای امروز ::
143


:: بازدیدهای دیروز ::
4



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو