لالایی
پنج شنبه 88/4/11 ساعت 9:14 صبح
بی صدا تر از همیشه لالایی میخونه مادر
گل گریه غنچه می ده تو خزون قلب مادر
رگ عاطفه به زیر تیغ حادثه اسیره
پهلوون قصه ی اون اینروزا داره می میره
لای لایی گلای گندم پوچن و بی اعتبارن
اسبای آشفته یالش زین بی سوار میارن
لای لایی گلای پونه خالی و ساکته خونه
شبای چشم انتظاری تا ابد باهاش میمونه
روی گهواره میریزه دونه های گرم و احساس
کودک گهواره ی اون مرد پهلوون فرداس
گریه کن گلم بهارم خواب تو چشمات نمیارم
تو رو جای پهلوونا توی قصه هام میذارم .
نوشته شده توسط: آرش آریایی
تو تنها آشنایی ای غریبه
تو این شهر پر از نامهربونی
میخواستم منرو از جسمت و روحت
زجنس خون و قلب خود بدونی
نفهمیدم چی اومد بر سر ما
که افتادم توی بن بست احساس
یه وقت بیدار شدم دیدم که ای وای
که تنها جای خالیته که اینجاس
نفهمیدم ندونستم نباید
ببندم دل به روز آشنایی
باید باور میکردم پیش رومه
غم و تلخی دل کندن جدایی
چه شیرینه روزای آبی عشق
به گوشت هر کلامی یک ترانه اس
ولی وقتی میاد فصل بریدن
همه حرفا فقط شعر و بهانه اس
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، قلب سرد، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، بی نیازی، وفا، صداقت، عادت، امید، کلام عاشقانه، سکوت
توی بغضِ خیسِ گریه ،
از تو من به خود رسیدم
سفری بی انتها بود،
که اونـو بجـون خـریدم
لحظه، لحظهء غزل بود،
جوششِ عظیمِ احسـاس
که همیشه توی گریه،
همـدم و همسـفر مـاس
واژه واژه شد تو سینه،
هق هق ام رنـگ تـرانه
من یه رود بی نشون و،
تو یه دریـا بی کرانـه
تو هوای بی قراری،
اسم تـو اومد تـو سیـنه
همیشه آخـر قـصه،
واسه مـن اینـجا همیـنه
یه علامت سـؤالِه،
واسـه مـن آخـر حرفـام
مث زنجیر یـه عادت،
روی دستـام روی پاهـام
از چی پیدا شد ترانه ،
حرف من پشت غزل مـرد
همهء قافیـه هـامو،
حـس این دلـشوره ها برد.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، قلب سرد، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، امید، کلام عاشقانه، دلشکسته، بوسه، سکوت
دلم میخواست بهت بگم عزیزم :
همه عمر و همه جونم تو هستی
بروی قلب مشتاق من ای گل
همه دروازه های غم رو بستی
دلم میخواست که باور کرده بودی
که رنگ زندگیم رنگ تو بوده
صدای قلب این همیشه با تو
صدای ساز و آهنگ تو بوده
دلم میخواست که هیچ باد خزونی
گلای باغچهء عشق و نبینه
با دست نا جونمردش دوباره
منو از گلدون قلبت نچینه
دلم میخواست که یادت باشه این عمر
دو روزه عاقبت باید سفر کرد
تو این عمر دو روزه خوبه ای یار
ازین همه جداییها حذر کرد
بیا یکدل بمونیم یار و همراه
که هرچی سنگه برداریم ازین راه
بیا دست همو بازم بگیریم
واسه دلواپسی هم بمیریم.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، کلام عاشقانه، بوسه، یکدلی
تو باید عشقو به من یاد بدی
خاطرات بد و بر باد بدی
تو باید پربگیری تو آسمون
تو باید رها بشی از این و اون
تو می خوای بدی به من یاد بدی
تو داری هستی مو بر باد میدی
روزگار من و عمر و نفسی
واسه ی زنده بودن برام بسی
یه روزی تابستونی قشنگ و گرم
یه روزی بهار سبز و پر ز شرم
یه روزی مثل زمستون سرد سرد
یه روزی تو پائیزی پری ز درد
چشماتو می بندی و باز می کنی
با لبت باز چی میخوای ساز کنی
تو باید بامن بمونی همیشه
باز نگو نمی تونم نه نمیشه
تو باید عشق و به من یاد بدی
خاطرات بد و بر باد بدی
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، خنده و شادی، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، نور مهتاب، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، کلام عاشقانه
بعد تو
پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:19 صبح
بگو بعدتو چه اسمی
اسم خوب این ترانه اس
واسه شاعری کدوم عشق ،
بهترین شکل بهانه اس
بگو من از تو چی خواستم
که پرنده مو پروندی
با منِ همیشه عاشق
توی این شبا نموندی
بگو این ترانه هامو
پیش پای کی بریزم
بین رفتن و نرفتن
عمریه که در ستیزم
موندنم شاید که مرگه،
رفتنم اگه نمردن
این خودش یه جور عذابه،
بی تو اینجا جون سپردن
حرف تازه ای ندارم
پرم از تکرار و تکرار
عاشق ترانه هامو
کی زده به چوبه ی دار
من بدون عشق پاکت
خسته و زخمی و ویرون
مث یه خاکستر سرد
زیر این هجوم بارون
کاشکی میشد که میگفتی
این یه خواب یا که رویاس
وعده دوباره ما
واسه امروز یاکه فرداس
کاشکی این یه خواب بد بود
که با صبح میرفت تو ابرا
از همه دلواپسی هاش
تو بودی که مونده بر جا.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، شور ترانه، مهربونی، وفا، کلام عاشقانه، دلشکسته، سکوت
یه رنگ
پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:10 صبح
اگه پایان هر احساس پاکی
باید که بشکنه یه دل تو سینه
اگه بعد از همه روزای آفتابی و آبی
شب تار جدایی در کمینه
نمیخوام دل ببندم
به روز صاف و روشن
کسی تو این زمونه
یه رنگ نمونده با من
نوشته شده توسط: آرش آریایی
گل ناز
پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:9 صبح
رنگ چشمای تو بارون بهار
دلتو تو این کویرا جا نذار
عطر بارون پیچیده رو تن تو
مخمل ابرای خیس پیرهن تو
سر زلفت گل میخاک خوابیده
آفتاب از چشمای توس که تابیده
دست تو ساقه ی ترد گل ناز
دل من داره به داشتنت نیاز
شبا آروم میذاری پا تو خونه
جای پات رو گل قالی می مونه
نفسم پر میشه از عطر تنت
مث خوابه آرزوی داشتنت
توی چشمات باغ پرگل می بینم
یه شکوفه از ته باغ می چینم
قطره قطره بارون از چشات میاد
دل من تو رو پریشون نمی خواد
میسپرم تو رو به آسمون پاک
نمی شه تو رو کنم اسیر خاک
ای که جنست از حریر آسمون
تنها تو خاطره هام با من بمون
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، مهربونی، وفا، عطر بارون
فرصت
پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:7 صبح
همه واژه های شعرم بوی خوب تو رو داره
هنوزم این سر سپرده واسه توست که بی قراره
هنوزم معنای احساس توی حرفای تو جاری
پیکر پاک و نجیبت توی خوابم و بیداری
تو برام یه فصل تازه تو برام باغ بهاری
کاش با رفتنت دلم رو توی پاییز جا نذاری
تو همونی تو همونی مثل خورشید با شکوهی
مثل دریا دلت آبی تو بزرگی مثل کوهی
هنوزم من سرسپرده ام به نفسهات توی ظلمت
واسه بیداری ازین خواب کاش بدی بمن یه فرصت .
نوشته شده توسط: آرش آریایی
تو فصلی که نباشی آرزو نیست
هوای پر زدن تو باغ رویا
نه احساس لطیف عاشقونه
کنار ساحل و پاییز دریا
تو رگ میجوشه شوق با تو بودن
سپردن ، دل به دستِ موج و ساحل
حالا که دل بریدی از دل من
ازین شعرِ جدایی چیه حاصل؟
کنار ساحل دریا نشستم
چشامو روی دنیای تو بستم
همون دنیا که قلبت رو شکسته
بدون من تا ابد پشت تو هستم.
نوشته شده توسط: آرش آریایی