شب رفتن
چهارشنبه 88/4/24 ساعت 10:23 صبح
نمی خواستم که نگات
مث آینه روبروی من باشه
پرده ی اشک روی دریای نگاهت
همیشه موندنی باشه
میدونم یاس سفید گل میده باز
واسه ی پیرهن تو عروس باغ گل ناز
شب رفتن شب مرگه فصل پائیز واسه برگه
تن من این نیمه جون خسته ی زار
که به تو میگه منو پیشت نگهدار
شمدونیای لب باغچه حسرت نگاتو دارن
گلای سرخ تو ایوون بعد تو بی برگ و بارن
میدونم یاس سفید گل میده باز
واسه ی پیرهن تو عروس باغ گل ناز .
نوشته شده توسط: آرش آریایی
ماروباش
چهارشنبه 88/4/24 ساعت 10:18 صبح
ما رو باش دل به کی بستیم
به امید کی نشستیم
بعد این دلبستگی ها
باز نفهمیدیم کی هستیم
از کدوم قبیله ایم و
قبله مون کدوم ستاره
ندونستیم هرجا باشیم
آسمون تیره و تاره
توی خواب و تو بیداری
روزا و شبا گذشتن
هی به خود گفتیم چه غصه
که گذشته ها گذشته
میشه یکجا توی دنیا
زیر یک اقاقی خوابید
رنگ دنیای قشنگ و
توی رویا ها بازم دید
ندونستیم که دروغه
رنگ آسمون آبی
حالا فهمیدیم یه عمره
که ما موندیم تو چه خوابی.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم
در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم
تار دل من چشمه ی الحان خدایی ست
از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دور از تو من دل شده آواز چه سازم
نوشته شده توسط: آرش آریایی
زمان قرعه ی نو می زند به نام شما
خوشا که جهان می رود به کام شما
درین هوا چه نفس ها پر آتش است و خوش است
که بوی عود دل ماست در مشام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شما
ز صدق اینه کردار صبح خیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
زمان به دست شما می دهد زمام مراد
از آن که هست به دست خرد زمام شما
همای اوج سعادت که می گریخت ز خاک
شد از امان زمین دانه چین دام شما
به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد
که چون سمند زمین شد سپهر رام شما
به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پر نوش باد جام شما
نوشته شده توسط: آرش آریایی
بوسه
شنبه 88/4/13 ساعت 9:46 صبح
گفتمش
شیرین ترین آواز چیست ؟
چشم غمکینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله زنجیرها بر دست من
گفتمش
آنگه که از هم بگسلند
خنده تلخی به لب آورد و گفت
آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من به خود لرزیدم از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
گفتمش
بنگر در این دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
سر به سوی آسمان برداشت گفت
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
لیکن این شب نیز دریا یی ست ژرف
ای دریغا شبروان ! کز نیمه راه
می کشد افسون شب در خواب شان
گفتمش
فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان
گفت
اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی اید به گوش
گفتمش
اما دل من می تپد
گوش کن اینک صدای پای دوست
گفت
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند
این صدای پای اوست
گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشک ها پرسیدمش
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تارکش شکفت
جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
گفت
لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم
بوسیدمش
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، بوسه
خواب
پنج شنبه 88/4/11 ساعت 9:37 صبح
مثل یه خواب لطیف
مثل یک عکس قشنگ
اومدی تو خوابم و
دنیا شد رنگ و وارنگ
همه چی بوی تو داشت
حرف تو شعر واسه من
دست تو چه مهربون
میومد رو تن من
تو نگات یه عالمه
حرف تازه بود برام
عشق تو آتیشی که
میسوزوند از سر تاپام.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، مهربون
خوابتو دیدم گل من
نم نم بارون تو چشات
کاش می تونستم غمتو
پر پر کنم بزیر پات
گفتی به من برو نمون
راهی نداری مهربون
دیگه نگیر سراغمو
بزار برم من بی نشون
منو ببخش اگه برات
خوب نبودم ای نازنین
شرمنده تر نکن منو
با خوبیات تو بیش از این
نگا نکن به پشت سر
خاطره هاتو پس بزن
تو این هوای عاشقی
بیا کمی نفس بزن
بیا بگو ابرا برن
آفتابی شه شهر نگات
تو خلوت حضورمون
بپیچه باز ترانه هات
خوابتو دیدم گل من
با هر نفس داد می زدم
با من بمون تو این شبا
اسمتو فریاد می زدم
وقتی بیدار شدم دیدم
جای تو خالیه هنوز
گفتی مث پروانه باش
آروم و بیصدا بسوز
سوختم حالا یه عمریه
خاکسترم رفته به باد
دلخوش شدم به حرف تو
عشق نمیره هرگز زیاد.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، مهربون، خاطره
سازش
پنج شنبه 88/4/11 ساعت 9:20 صبح
هردو از یه نسل و زخمی
زخمی شب سیاهیم
گرچه در اوج شکفتن
ولی خسته و تباهیم
خنجر یه بغض خاموش
توی پشتمون نشسته
هق هق این زخم کهنه
توی سینه مون شکسته
این فراموشی مرگه
این سکوت و ناگزیری
این سراپا بیخیالی
این صبوری سربزیری
تا جرقه ای بشینه
توی خرمن دل ما
سوختن و همیشه ساختن
چیه جز این حاصل ما .
نوشته شده توسط: آرش آریایی
بوسه
پنج شنبه 88/4/11 ساعت 9:18 صبح
به تو بوسه می فرستم گل بارونی خسته
چتر تو میشم نگا کن سایبونت نشکسته
بارونم بیاد نمیشه تو رو پرپر کنه ای گل
بیا که عطر خوش تو تو وجود من نشسته
تو یه واژه واسه خوندن دوباره
تو یه آشتی واسه دیدن ستاره
تو یه لبخند تو دل بغض ترانه
تو یه آغاز واسه پیوند دوباره
گل خوبم گل پاکم میمونی تو سرنوشتم
هرجا باشی هر جا باشم باتو تو خود بهشتم
سرپناهت توی بارون ای تو گم شده تو پنهون
ای شکفته در بهارون ای شکسته در زمستون.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
بوسه
بذار با وسعت آبی دریا
بگیرم راه آسمونو در پیش
بذار از این سراب خفته در دل
بسوزونم تنو به حرم آتیش
نذار دستای سرد عمق دریا
بگیره راهمو از من دوباره
نذار تو اوج پرواز کبوتر
تودل تردید برگشتن بذاره
میرم تا خونه ی ابرا تا فردا
میگیرم دامن مهتاب و یکبار
میذارم سرروی شونه ی خورشید
میمیرم از نفسهای تو این بار
نمی دم این تنو بدست پاییز
نشونی داره از بهار تن من
تمام غنچه های یاس و میخک
میشن زیباترین پیراهن من .
نوشته شده توسط: آرش آریایی