تو تنها آشنایی ای غریبه
تو این شهر پر از نامهربونی
میخواستم منرو از جسمت و روحت
زجنس خون و قلب خود بدونی
نفهمیدم چی اومد بر سر ما
که افتادم توی بن بست احساس
یه وقت بیدار شدم دیدم که ای وای
که تنها جای خالیته که اینجاس
نفهمیدم ندونستم نباید
ببندم دل به روز آشنایی
باید باور میکردم پیش رومه
غم و تلخی دل کندن جدایی
چه شیرینه روزای آبی عشق
به گوشت هر کلامی یک ترانه اس
ولی وقتی میاد فصل بریدن
همه حرفا فقط شعر و بهانه اس
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، قلب سرد، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، بی نیازی، وفا، صداقت، عادت، امید، کلام عاشقانه، سکوت
توی بغضِ خیسِ گریه ،
از تو من به خود رسیدم
سفری بی انتها بود،
که اونـو بجـون خـریدم
لحظه، لحظهء غزل بود،
جوششِ عظیمِ احسـاس
که همیشه توی گریه،
همـدم و همسـفر مـاس
واژه واژه شد تو سینه،
هق هق ام رنـگ تـرانه
من یه رود بی نشون و،
تو یه دریـا بی کرانـه
تو هوای بی قراری،
اسم تـو اومد تـو سیـنه
همیشه آخـر قـصه،
واسه مـن اینـجا همیـنه
یه علامت سـؤالِه،
واسـه مـن آخـر حرفـام
مث زنجیر یـه عادت،
روی دستـام روی پاهـام
از چی پیدا شد ترانه ،
حرف من پشت غزل مـرد
همهء قافیـه هـامو،
حـس این دلـشوره ها برد.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، قلب سرد، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، امید، کلام عاشقانه، دلشکسته، بوسه، سکوت
دلم میخواست بهت بگم عزیزم :
همه عمر و همه جونم تو هستی
بروی قلب مشتاق من ای گل
همه دروازه های غم رو بستی
دلم میخواست که باور کرده بودی
که رنگ زندگیم رنگ تو بوده
صدای قلب این همیشه با تو
صدای ساز و آهنگ تو بوده
دلم میخواست که هیچ باد خزونی
گلای باغچهء عشق و نبینه
با دست نا جونمردش دوباره
منو از گلدون قلبت نچینه
دلم میخواست که یادت باشه این عمر
دو روزه عاقبت باید سفر کرد
تو این عمر دو روزه خوبه ای یار
ازین همه جداییها حذر کرد
بیا یکدل بمونیم یار و همراه
که هرچی سنگه برداریم ازین راه
بیا دست همو بازم بگیریم
واسه دلواپسی هم بمیریم.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، کلام عاشقانه، بوسه، یکدلی
تو باید عشقو به من یاد بدی
خاطرات بد و بر باد بدی
تو باید پربگیری تو آسمون
تو باید رها بشی از این و اون
تو می خوای بدی به من یاد بدی
تو داری هستی مو بر باد میدی
روزگار من و عمر و نفسی
واسه ی زنده بودن برام بسی
یه روزی تابستونی قشنگ و گرم
یه روزی بهار سبز و پر ز شرم
یه روزی مثل زمستون سرد سرد
یه روزی تو پائیزی پری ز درد
چشماتو می بندی و باز می کنی
با لبت باز چی میخوای ساز کنی
تو باید بامن بمونی همیشه
باز نگو نمی تونم نه نمیشه
تو باید عشق و به من یاد بدی
خاطرات بد و بر باد بدی
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، خنده و شادی، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، نور مهتاب، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، کلام عاشقانه
بعد تو
پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:19 صبح
بگو بعدتو چه اسمی
اسم خوب این ترانه اس
واسه شاعری کدوم عشق ،
بهترین شکل بهانه اس
بگو من از تو چی خواستم
که پرنده مو پروندی
با منِ همیشه عاشق
توی این شبا نموندی
بگو این ترانه هامو
پیش پای کی بریزم
بین رفتن و نرفتن
عمریه که در ستیزم
موندنم شاید که مرگه،
رفتنم اگه نمردن
این خودش یه جور عذابه،
بی تو اینجا جون سپردن
حرف تازه ای ندارم
پرم از تکرار و تکرار
عاشق ترانه هامو
کی زده به چوبه ی دار
من بدون عشق پاکت
خسته و زخمی و ویرون
مث یه خاکستر سرد
زیر این هجوم بارون
کاشکی میشد که میگفتی
این یه خواب یا که رویاس
وعده دوباره ما
واسه امروز یاکه فرداس
کاشکی این یه خواب بد بود
که با صبح میرفت تو ابرا
از همه دلواپسی هاش
تو بودی که مونده بر جا.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، شور ترانه، مهربونی، وفا، کلام عاشقانه، دلشکسته، سکوت
گل ناز
پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:9 صبح
رنگ چشمای تو بارون بهار
دلتو تو این کویرا جا نذار
عطر بارون پیچیده رو تن تو
مخمل ابرای خیس پیرهن تو
سر زلفت گل میخاک خوابیده
آفتاب از چشمای توس که تابیده
دست تو ساقه ی ترد گل ناز
دل من داره به داشتنت نیاز
شبا آروم میذاری پا تو خونه
جای پات رو گل قالی می مونه
نفسم پر میشه از عطر تنت
مث خوابه آرزوی داشتنت
توی چشمات باغ پرگل می بینم
یه شکوفه از ته باغ می چینم
قطره قطره بارون از چشات میاد
دل من تو رو پریشون نمی خواد
میسپرم تو رو به آسمون پاک
نمی شه تو رو کنم اسیر خاک
ای که جنست از حریر آسمون
تنها تو خاطره هام با من بمون
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، مهربونی، وفا، عطر بارون
بر سرم ابری ندارم
آسمانم سرد و تیره
کم کمک این ابر دلگیر
گشته بر مهتاب چیره
آن ستاره پشت ابر است
میزند سوسو از آن دور
میشود آرام آرام
با هجوم ابر بی نور
روی ایوان اتاقم
یک گل پیچک نشسته
از غروب آن ستاره
گویی او هم دلشکسته
می چکد اشک ستاره
نم نمک آرام آرام
می رباید ابر تیره
از ستاره بوسه و کام
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، وفا، دلشکسته، بوسه
فراموش
یکشنبه 87/11/13 ساعت 10:1 صبح
سکوت تو چه تلخه نگاه تو چه خاموش
انگار تموم دنیا کردن تو رو فراموش
چشات گواه خورشید فریب سایه ها نیست
پاک و زلال دستات انـکار اینه ها نیست
نوازش سپیده رو پلک خواب میمونی
مث قناری عشق تو یکنفس میخونی
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، وفا، سکوت
دست آفتاب و بگیر ای نازنین
بیارش تو آسمون خونه مون
آشیون چلچله اگه شکست
میسازیم خونشون و رو شونه مون
صاعقه اگه زده باغچه مونو
دستامونو میذاریم کنار هم
تو ببخش اگه حقیره قصرمون
میسازیم با خوب و بد زیاد و کم
می کشیم رنگ سپیده رو تن دیوار خونه
با یه بوته بنفشه که زمستونم میمونه
به کلامی عاشقونه چلچله با ما میمونه
حتی تو پائیز زردم یه نفس با ما میخونه
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، وفا، کلام عاشقانه
تو همین خونه ی کوچیک
میتونی بامن بمونی
میتونی آفتاب و ماه و
به همینجا بکشونی
میتونی ستاره ها رو
از تو آسمون بیاری
جای چلچراغ خونه
بالای سرم بذاری
میتونی طعم بهار و
به درختا بچشونی
میتونی گرد و غبار و
از تو خونه بتکونی
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، مهربونی، وفا