سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

تو تنها آشنایی پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:40 صبح

تو تنها آشنایی ای غریبه
تو این شهر پر از نامهربونی
میخواستم منرو از جسمت و روحت
زجنس خون و قلب خود بدونی
نفهمیدم چی اومد بر سر ما
که افتادم توی بن بست احساس
یه وقت بیدار شدم دیدم که ای وای
که تنها جای خالیته که اینجاس
نفهمیدم ندونستم نباید
ببندم دل به روز آشنایی
باید باور میکردم پیش رومه
غم و تلخی دل کندن جدایی
چه شیرینه روزای آبی عشق
به گوشت هر کلامی یک ترانه اس
ولی وقتی میاد فصل بریدن
همه حرفا فقط شعر و بهانه اس   


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، قلب سرد، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، بی نیازی، وفا، صداقت، عادت، امید، کلام عاشقانه، سکوت

توی بغض خیس گریه پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:37 صبح

توی بغضِ خیسِ گریه ،
از تو من به خود رسیدم
سفری بی انتها بود،
که اونـو بجـون خـریدم
لحظه، لحظهء غزل بود،
جوششِ عظیمِ احسـاس
که همیشه توی گریه،
همـدم و همسـفر مـاس
واژه واژه شد تو سینه،
هق هق ام رنـگ تـرانه
من یه رود بی نشون و،
تو یه دریـا بی کرانـه
تو هوای بی قراری،
اسم تـو اومد تـو سیـنه
همیشه آخـر قـصه،
واسه مـن اینـجا همیـنه
یه علامت سـؤالِه،
واسـه مـن آخـر حرفـام
مث زنجیر یـه عادت،
روی دستـام روی پاهـام
از چی پیدا شد ترانه ،
حرف من پشت غزل مـرد
همهء قافیـه هـامو،
حـس این دلـشوره ها برد.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، قلب سرد، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، امید، کلام عاشقانه، دلشکسته، بوسه، سکوت

دلم میخواست بهت بگم پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:31 صبح

دلم میخواست بهت بگم عزیزم :
همه عمر و همه جونم تو هستی
بروی قلب مشتاق من ای گل
همه دروازه های غم رو بستی
دلم میخواست که باور کرده بودی
که رنگ زندگیم رنگ تو بوده
صدای قلب این همیشه با تو
صدای ساز و آهنگ تو بوده
دلم میخواست که هیچ باد خزونی
گلای باغچهء عشق و نبینه
با دست نا جونمردش دوباره
منو از گلدون قلبت نچینه
دلم میخواست که یادت باشه این عمر
دو روزه عاقبت باید سفر کرد
تو این عمر دو روزه خوبه ای یار
ازین همه جداییها حذر کرد
بیا یکدل بمونیم یار و همراه
که هرچی سنگه برداریم ازین راه
بیا دست همو بازم بگیریم
واسه دلواپسی هم بمیریم.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، کلام عاشقانه، بوسه، یکدلی

تو باید عشقو به من یاد بدی پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:26 صبح

تو باید عشقو به من یاد بدی
خاطرات بد و بر باد بدی
تو باید پربگیری تو آسمون
تو باید رها بشی از این و اون
تو می خوای بدی به من یاد بدی
تو داری هستی مو بر باد میدی
روزگار من و عمر و نفسی
واسه ی زنده بودن برام بسی
یه روزی تابستونی قشنگ و گرم
یه روزی بهار سبز و پر ز شرم
یه روزی مثل زمستون سرد سرد
یه روزی تو پائیزی پری ز درد
چشماتو می بندی و باز می کنی
با لبت باز چی میخوای ساز کنی
تو باید بامن بمونی همیشه
باز نگو نمی تونم نه نمیشه
تو باید عشق و به من یاد بدی
خاطرات بد و بر باد بدی


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، خنده و شادی، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، نور مهتاب، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، کلام عاشقانه

بعد تو پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:19 صبح

بگو بعدتو چه اسمی
اسم خوب این ترانه اس
واسه شاعری کدوم عشق ،
بهترین شکل بهانه اس
بگو من از تو چی خواستم
که پرنده مو پروندی
با منِ همیشه عاشق
توی این شبا نموندی
بگو این ترانه هامو
پیش پای کی بریزم
بین رفتن و نرفتن
عمریه که در ستیزم
موندنم شاید که مرگه،
رفتنم اگه نمردن
این خودش یه جور عذابه،
بی تو اینجا جون سپردن
حرف تازه ای ندارم

پرم از تکرار و تکرار
عاشق ترانه هامو
کی زده به چوبه ی دار
من بدون عشق پاکت
خسته و زخمی و ویرون
مث یه خاکستر سرد
زیر این هجوم بارون
کاشکی میشد که میگفتی
این یه خواب یا که رویاس
وعده دوباره ما
واسه امروز یاکه فرداس
کاشکی این یه خواب بد بود
که با صبح میرفت تو ابرا
از همه دلواپسی هاش
تو بودی که مونده بر جا.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، محبت، شعر عاشقانه، شور ترانه، مهربونی، وفا، کلام عاشقانه، دلشکسته، سکوت

گل ناز پنج شنبه 87/12/15 ساعت 11:9 صبح

رنگ چشمای تو بارون بهار
دلتو تو این کویرا جا نذار
عطر بارون پیچیده رو تن تو
مخمل ابرای خیس پیرهن تو
سر زلفت گل میخاک خوابیده
آفتاب از چشمای توس که تابیده
دست تو ساقه ی ترد گل ناز
دل من داره به داشتنت نیاز
شبا آروم میذاری پا تو خونه
جای پات رو گل قالی می مونه
نفسم پر میشه از عطر تنت
مث خوابه آرزوی داشتنت
توی چشمات باغ پرگل می بینم
یه شکوفه از ته باغ می چینم
قطره قطره بارون از چشات میاد
دل من تو رو پریشون نمی خواد
میسپرم تو رو به آسمون پاک
نمی شه تو رو کنم اسیر خاک
ای که جنست از حریر آسمون
تنها تو خاطره هام با من بمون


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، محبت، شعر عاشقانه، مهربونی، وفا، عطر بارون

دست آفتاب و بگیر یکشنبه 87/11/13 ساعت 9:55 صبح

دست آفتاب و بگیر ای نازنین
بیارش تو آسمون خونه مون
آشیون چلچله اگه شکست
میسازیم خونشون و رو شونه مون
صاعقه اگه زده باغچه مونو
دستامونو میذاریم کنار هم
تو ببخش اگه حقیره قصرمون
میسازیم با خوب و بد زیاد و کم
می کشیم رنگ سپیده رو تن دیوار خونه
با یه بوته بنفشه که زمستونم میمونه
به کلامی عاشقونه چلچله با ما میمونه
حتی تو پائیز زردم یه نفس با ما میخونه


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، محبت، شعر عاشقانه، وفا، کلام عاشقانه

زمستون پنج شنبه 87/10/5 ساعت 10:47 صبح

من و تو هر دو از فصل زمستون
میون برف این زمونه پنهون
سپیده برفی که مارو پوشونده
تنامون و به نابودی کشونده
نمی تونیم بیدار شیم زیر این برف
نمونده رو لبای بسته مون حرف
می خشکیم و می پوسیم و می میریم
یه روز از این روزا آروم می گیریم
تنامون و سپردیم دست سرما
نفهمیدیم چی اومد بر سر ما
یه روز دیدیم تو یخبندون اسیریم
دعا کردیم که دور از هم نمیریم
زمستون ریشه هامون و سوزونده
ما رو تا مرز خشکیدن کشونده
درختیم دو درخت بی نشونه
فقط یه خاطره از ما می مونه
حدیث کهنه ی برف و زمستون
که خورشید و دوباره کرده پنهون
بده دستای سردت رو به دستم
تا جون دارم کنارت با تو هستم .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، خنده و شادی، محبت، شعر عاشقانه، شور ترانه، قلب سرد، زمستون، برف

نگات رنگ غروبه پنج شنبه 87/10/5 ساعت 10:41 صبح

میشد از صد هزار چشم
چشاتو دید و فهمید
نم بارون شد و باز
واست بارید و بارید
میشد با دستای تو
پلی زد تا ستاره
میشد تو هر ستاره
فقط چشم تو رو دید
نگات رنگ غروبه تو ساحل یه تردید
حضورت از شب من طلسم یاس و برچید
می خوام رنگ چشاتو
بپاشم روی دنیا
می خوام امروز و با تو
برسونم به فردا
نمیشه بی تو بود و
نوشت از یادگاری
نمیشه بی تو سر کرد
شب چشم انتظاری
نگات رنگ غروبه تو ساحل یه تردید
حضورت از شب من طلسم یاس و برچید


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، خنده و شادی، محبت، شعر عاشقانه، قلب سرد، شب

گذشته پنج شنبه 87/10/5 ساعت 9:0 صبح

ای گذشته ی صمیمی مثل عکس روی طاقچه
خلوت شبای داغ و عطر گل از دل باغچه
رقص آب، رو تن ماهی جشن پر نور ستاره
قصه ی هزار و یکشب از لب بی بی دوباره
دلامون پر از اشاره رو بسوی روشنی بود
مثل شوق عمق دریا واسه ی دیدن یک رود
سادگی ، صفا، محبت حــرف اول بود همیشه
وحشتی نبود که فردا یا که پس فردا چی میشه
باغچه وقتی که دلش مرد گلا خشکیدن ،پوسیدن
گلدونای یاس و شب بو رنـگ آفـتابو ندیدن
حالا قهره شبِ مهتاب با هوای خونه ی ما
نمیاد قاصدک اینـجا پی هر بهونه ی ما
باید این دیوار سنگی بــریزه تا پر بگیره
دلِ تنگِ خونه شاید زندگی از سر بگیره
حوض و فواره کجا رفت چی شدن شمدونیامون
خنده و شادی پریده از لبِ مهـمونیامون .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

عشق، خنده و شادی، عطر گل، محبت، شعر عاشقانه


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
120957


:: بازدیدهای امروز ::
24


:: بازدیدهای دیروز ::
7



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو