سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

فرصت پنج شنبه 87/1/29 ساعت 11:31 صبح


همه واژه های شعرم بوی خوب تو رو داره
هنوزم این سر سپرده واسه توست که بی قراره
هنوزم معنای احساس توی حرفای تو جاری
پیکر پاک و نجیبت توی خوابم و بیداری
تو برام یه فصل تازه تو برام باغ بهاری
کاش با رفتنت دلم رو توی پاییز جا نذاری
تو همونی تو همونی مثل خورشید با شکوهی
مثل دریا دلت آبی تو بزرگی مثل کوهی
هنوزم من سرسپرده ام به نفسهات توی ظلمت
واسه بیداری ازین خواب کاش بدی بمن یه فرصت


نوشته شده توسط: آرش آریایی

رویایی پنج شنبه 87/1/29 ساعت 11:30 صبح

بذار باور کنم حرفای ابر و
تو لحظه ی شکستن اوج فریاد
همون لحظه که میشکنه میریزه
گل اشکش رو توی دامن باد
بذار طعم گس صبح خماری
توی رگها و خونم باشه بر جا
نذار ابر سیاه تیرگی ها
بگیره نعمت خورشید و از ما
فراموش می کنم مهتاب و امشب
میذارم سر روی بالین شعرام
به فکر مرگ گلدون اقاقی
که پیچیده هنوز عطرش تو رگهام
می خوابم چشممو آروم می بندم
شاید رویای خوبت رو ببینم
اگه رویایی ام دور از آدمهام
اسیر دست تقدیرم چنینم


نوشته شده توسط: آرش آریایی

ستاره بارون پنج شنبه 87/1/29 ساعت 11:29 صبح

دلم میخواست شباتو من ستاره بارونش کنم
برای خوشبختی تو شهر و چراغونش کنم
ستاره ها رو بیارم تو آسمون خونه تون
شادی رو تو دل تو باز آورده مهمونش کنم
دلم میخواست نگاهتو پل میزدم به آسمون
ای که تو بودی واسه من همیشه خوب و مهربون
حالا که من زندگیمو با تو قشنگتر میبینم
ای همصدای خوب من بیا و باز پیشم بمون
بمون بمون ، بمون بمون تو آخرین ترانه ام
واسه بلوغ شعر من قشنگترین بهانه ام


نوشته شده توسط: آرش آریایی

سازش پنج شنبه 87/1/29 ساعت 11:28 صبح

هردو از یه نسل و زخمی
زخمی شب سیاهیم
گرچه در اوج شکفتن
ولی خسته و تباهیم
خنجر یه بغض خاموش
توی پشتمون نشسته
هق هق این زخم کهنه
توی سینه مون شکسته
این فراموشی مرگه
این سکوت و ناگزیری
این سراپا بیخیالی
این صبوری سربزیری
تا جرقه ای بشینه
توی خرمن دل ما
سوختن و همیشه ساختن
چیه جز این حاصل ما


نوشته شده توسط: آرش آریایی

زورق عشق پنج شنبه 87/1/29 ساعت 11:25 صبح

یادته تنگ غروبی لب دریا تورودیدم
میون هزار هزار گل من تورو از شاخه چیدم
برگ وبارم تو شدی تو ازتو پیدا شد ترانه
ای وجود تو واسه من مث دریا بیکرانه
من نوازشهای صبح و رو تنم از تو شناختم
از گلای سرخ میخک گردن آویزت رو ساختم
من به شوق خنده ی تو شب و روزا رو شمردم
همه رنگای غریب و مات و از تو خونه بردم
وقتی خورشید پشت دریا سرشو پایین میذاره
وقتی دریا زیر مهتاب چشماشو روهم میذاره
زورق عشق من و تو روی دریا جا میگیره
زورق عشق من و تو روی دریا جا میگیره


نوشته شده توسط: آرش آریایی

خلسه ی رویا سه شنبه 86/11/9 ساعت 3:28 عصر

ای که حجم سبز جنگل
هر چی داره از تو داره
پیش آبی نگاهت
آسمونم کم میاره
ای تو شعر ناب شاعر
توی خلسه ی یه رویا
یا یه حرف ساده حتی
که نشسته رو لب ما
به نگاه شب خسته
روشنی ارزونی کردی
ظلمت سیاهی رو تو
پیش صبح قربونی کردی


نوشته شده توسط: آرش آریایی

منجی سه شنبه 86/11/9 ساعت 3:28 عصر

منجی این تن شکسته
که تو پائیز موندنی شد
خط به خط شعر و کلامم
از تو شد که موندنی شد
حرف من بوی تو داره
بوی خوب عاشقونه
اگه رفتی از کنارم
چی واسم اینجامیمونه
هردومون از برف و سرما
اومدیم اینجا یه روزی
نکنه تو حرم آتیش
بشینی اینجا بسوزی
سردی فصل زمستون
اگه مارو بی صدا کرد
اگه از بهار و خورشید
تنای مارو جدا کرد
نباشه غمت زمستون
فصل اوج خواستن ماست
جای پای هردوتامون
روی برف همیشه پیداست
دلامون گرم و بهاری
اگه برگامون می ریزه
شاید آفتاب جوونی
با دلامون در ستیزه


نوشته شده توسط: آرش آریایی

بعد تو سه شنبه 86/11/9 ساعت 3:26 عصر

بعدِ تو چلچله ها رو سقف مون خونه نساختن
شاپرکها به شبِ مهـتابی دیگه دل نبـاختن

بعدِ تو شعر و ترانه ، قصه شد ، رفت پشت ابرا
واژه ها شبنم و بارون ، گم شدن تو عمق دریا

بعد تو محبـوبهء شب قـهره با هوای ایوون
قامت خستهء پیچک پشت دیوار شده پنهون

ساکت و خسته اس قناری تو قفس تنها نشسته
نمیبینه دیگه انگار ، قـفل این قفـس شکسته

به هوای اون گذشته می خونم با بغض سینه
میدونم آخر حــرفا همیشه قـصه همینه.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

نامه پاره سه شنبه 86/11/9 ساعت 3:25 عصر

با چه حسرت با چه اندوه
خوندم اون نامه ی پاره
گم شدم تو عطر موهات
اومدی اینجا دوباره
گل شعرم توی نامه
واسه تو گل داد و پژمرد
همه ی روزای خوب و
با خودش به آسمون برد
من از این فاصله بیزار
من از این هجرت غم آلود
چاره ای واسم نمونده
هرچی بود گناه من بود
می گذرم از این شب تار
میزنم تنو به آتیش
می سپرم تو رو به رو?یات
به سراب خفته در خویش


نوشته شده توسط: آرش آریایی

اومدی تو دشت قلبم سه شنبه 86/11/9 ساعت 3:24 عصر

اومدی تو دشت قلبم
گل آتیش نشوندی
منو از مرز تباهی
به طلوعی نو کشوندی
قطره قطره خون سردم
می چکید توی سینه
طعم خوب عاشقی رو
بمن از نو چشوندی
آرامشم تو، اوج نیازم
تن پوش عشق و ازتو میسازم


نوشته شده توسط: آرش آریایی

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
118579


:: بازدیدهای امروز ::
48


:: بازدیدهای دیروز ::
27



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو