بوسه
شنبه 88/4/13 ساعت 9:46 صبح
گفتمش
شیرین ترین آواز چیست ؟
چشم غمکینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله زنجیرها بر دست من
گفتمش
آنگه که از هم بگسلند
خنده تلخی به لب آورد و گفت
آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من به خود لرزیدم از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
گفتمش
بنگر در این دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
سر به سوی آسمان برداشت گفت
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
لیکن این شب نیز دریا یی ست ژرف
ای دریغا شبروان ! کز نیمه راه
می کشد افسون شب در خواب شان
گفتمش
فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان
گفت
اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی اید به گوش
گفتمش
اما دل من می تپد
گوش کن اینک صدای پای دوست
گفت
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند
این صدای پای اوست
گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشک ها پرسیدمش
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تارکش شکفت
جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
گفت
لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم
بوسیدمش
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، بوسه
بوسه
پنج شنبه 88/4/11 ساعت 9:18 صبح
به تو بوسه می فرستم گل بارونی خسته
چتر تو میشم نگا کن سایبونت نشکسته
بارونم بیاد نمیشه تو رو پرپر کنه ای گل
بیا که عطر خوش تو تو وجود من نشسته
تو یه واژه واسه خوندن دوباره
تو یه آشتی واسه دیدن ستاره
تو یه لبخند تو دل بغض ترانه
تو یه آغاز واسه پیوند دوباره
گل خوبم گل پاکم میمونی تو سرنوشتم
هرجا باشی هر جا باشم باتو تو خود بهشتم
سرپناهت توی بارون ای تو گم شده تو پنهون
ای شکفته در بهارون ای شکسته در زمستون.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
بوسه
توی بغضِ خیسِ گریه ،
از تو من به خود رسیدم
سفری بی انتها بود،
که اونـو بجـون خـریدم
لحظه، لحظهء غزل بود،
جوششِ عظیمِ احسـاس
که همیشه توی گریه،
همـدم و همسـفر مـاس
واژه واژه شد تو سینه،
هق هق ام رنـگ تـرانه
من یه رود بی نشون و،
تو یه دریـا بی کرانـه
تو هوای بی قراری،
اسم تـو اومد تـو سیـنه
همیشه آخـر قـصه،
واسه مـن اینـجا همیـنه
یه علامت سـؤالِه،
واسـه مـن آخـر حرفـام
مث زنجیر یـه عادت،
روی دستـام روی پاهـام
از چی پیدا شد ترانه ،
حرف من پشت غزل مـرد
همهء قافیـه هـامو،
حـس این دلـشوره ها برد.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، قلب سرد، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، امید، کلام عاشقانه، دلشکسته، بوسه، سکوت
دلم میخواست بهت بگم عزیزم :
همه عمر و همه جونم تو هستی
بروی قلب مشتاق من ای گل
همه دروازه های غم رو بستی
دلم میخواست که باور کرده بودی
که رنگ زندگیم رنگ تو بوده
صدای قلب این همیشه با تو
صدای ساز و آهنگ تو بوده
دلم میخواست که هیچ باد خزونی
گلای باغچهء عشق و نبینه
با دست نا جونمردش دوباره
منو از گلدون قلبت نچینه
دلم میخواست که یادت باشه این عمر
دو روزه عاقبت باید سفر کرد
تو این عمر دو روزه خوبه ای یار
ازین همه جداییها حذر کرد
بیا یکدل بمونیم یار و همراه
که هرچی سنگه برداریم ازین راه
بیا دست همو بازم بگیریم
واسه دلواپسی هم بمیریم.
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، محبت، شعر عاشقانه، قلب من، شور ترانه، مهربونی، همزبونی، شعر تازه، وفا، صداقت، عادت، کلام عاشقانه، بوسه، یکدلی
بر سرم ابری ندارم
آسمانم سرد و تیره
کم کمک این ابر دلگیر
گشته بر مهتاب چیره
آن ستاره پشت ابر است
میزند سوسو از آن دور
میشود آرام آرام
با هجوم ابر بی نور
روی ایوان اتاقم
یک گل پیچک نشسته
از غروب آن ستاره
گویی او هم دلشکسته
می چکد اشک ستاره
نم نمک آرام آرام
می رباید ابر تیره
از ستاره بوسه و کام
نوشته شده توسط: آرش آریایی
عشق، وفا، دلشکسته، بوسه