سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

حقیقت شنبه 85/8/27 ساعت 8:39 صبح

هر موقع خواستی از کسی جدا بشی یادت نره بهترین راه اینه که بهش بگی برای همیشه خدانگهدار، شاید طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از اینه که منتظر بمونه.

 

 

زندگی برای آنهایی که احساس می کنند ، تراژدی ، ولی برای آنهایی که فکر می کنند یک کمدی است .

 

 

لازمه ی خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست، بلکه حذف کردن افکار کهنهاست، افکاری که به هیچ دردی نمی خورند.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

بی تو یکشنبه 85/8/14 ساعت 3:12 عصر

بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم

اه ای خفته که من چشم براهت دارم

 خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید

چه کنم دست خودم نیست اگر می بارم

کم برای من از این پنجره ها حرف بزن

من بدون تو از این پنجره ها بیزارم

 جان من هدیه ناچیز تقدیم شما

گر چه در شان شما نیست همین را دارم

 من که تا عشق تو باقیست زمین گیر توام

لااقل لطف کن از روی زمین بردارم...


نوشته شده توسط: آرش آریایی

چه غریبم اینجا یکشنبه 85/8/14 ساعت 3:0 عصر

و من اکنون چه غریبم اینجا

مثل یک قطره آب

مثل یک تکه ی ابر

مثل یک برگ که رها شد در باد

و چه اینجا سرد است

مثل احساس درختی که دلش سوخته است

مثل مرغی که

جامانده ز کوچ

مثل دستان کسی که ندارد احساس

و چه سخت است در اینجا ماندن

و گویی که زمان

چه عذاب آور و هول انگیز است

و چه خوب است

که احساس کنی

که کسی هست که یادت با اوست

و شب و روز

دلت همره اوست

و چه زیباست

اگر

فکر کنی

منتظر باید بود

تا که او برگردد.......................


نوشته شده توسط: آرش آریایی

خودم.. یکشنبه 85/8/7 ساعت 5:24 عصر

اینم یکی از اشعار خودم که تصمیم دارم هر چند مدت یکی از اونارا واستون بذارم

امیدوارم خوشتون بیاد

 

((خودم از یاد بردم یاد او را           خودم کشتم درونم عشق او را

نخواهم خورد حسرت ازبرایش        خودم بودم که لعنت گفتم او را ))


نوشته شده توسط: آرش آریایی

بدانیم... یکشنبه 85/8/7 ساعت 5:11 عصر

((خوشبختی چیزیی نیست خارج از وجود ما ، خوشبختی یعنی احساس خوشبختی است و هر کس می تواند این احساس را در خود به وجود آورد .))

 

((مردم اکثراً دو شخصیت کاملاً متضاد دارند : یکی مهربان و درستکار ، دیگری خشن و نادرست . گاهی این شخصیت رو می آید و گاهی آن . خوشا به حال کسی که این واقعیت را بداند ، چون دیگر از تغییر غیر مترقبه حالت دوستان به حیرت نمی افتد .))

 

((نخستین گام به طرف قوت ، شناخت ضعفهاست .))


نوشته شده توسط: آرش آریایی

آن دم که مردم... یکشنبه 85/8/7 ساعت 5:5 عصر

 آن دم که مردم مرا گرد یکی بقعه که در آن حضرتی خفته مگردانید

برایم روی گورم گل میافشانید و

تابودم به دست مردی خسته که زیر بار این دنیای وانفسای ، کمر بشکسته و آندم دم فروبسته مگذارید .

نمی خواهم که جسم ناپاکم را سلام میت و دیگر سخنهای خدایی باز خوانید.

جسم ناپاکم را بسوزانید و آن خاکسترش را در شهره ای متروک که در آن کوچه ای بن بست که یار من در آن خفته بیافشانید .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

به یادم باش شنبه 85/8/6 ساعت 5:5 عصر

نوشته شده توسط: آرش آریایی

تو و من شنبه 85/8/6 ساعت 4:14 عصر

ما یکی هستیم ، علیرغم همه چیز

 تو و من

 با هم رنج می بریم

 با هم وجود داریم و

 تا ابد یگدیگر را دوباره و دوباره می آفرینیم

 

((این که می بینی خموشم دروداع دوستان      

 گر زبان شرم دانی ، هر نگاهم ناله ای ست))

 

((پیش از این بود حکایت همه از شیشه و سنگ        

 مثل امروز حدیث دل ما و دل توست))

 

((هرگز از یاد نبردم من مدهوش ترا                

 تو نه آنی که توان کرد فراموش ترا))

 

هردم که غمی معارض دل شودت    

یا عقده کار خویش مشکل شودت

حال دل دیگری بباید پرسید           

تا خوشدلی تمام حاصل شودت

 


نوشته شده توسط: آرش آریایی

وقتی کسی را دوست داری دوشنبه 85/8/1 ساعت 12:13 عصر

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی

 

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

 

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

 

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

 

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

 

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

 

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو  حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

 

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

 

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

 

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

 

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

 

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

 

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

 

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن

 

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

 

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

 

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

 

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

 

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

 

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی
پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

 


حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

 

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی

 

 

 


نوشته شده توسط: آرش آریایی

تراژدی زندگی یکشنبه 85/7/30 ساعت 3:27 عصر

«زندگی فرآیند تولدهای دوباره و دائمی است . تراژدی بزرگ زندگی اکثر ما در این است که قبل از آنکه کاملاً متولد شویم می میریم.»

 

 انسان نیاز دارد که دوست داشته باشد و دوستش بدارند .

 

آدمی بالقوه توان دوست داشتن را داراست، اما نیروی بالقوه هرگز بی تلاش به فعل نخواهد رسید. این معنای درد نمی دهد، عشق در شگفتی، در شادی در آرامش و در قلب زندگی کردن آموخته می شود .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

<   <<   41   42   43   44      >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
121725


:: بازدیدهای امروز ::
250


:: بازدیدهای دیروز ::
160



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو