سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

شکستن پنج شنبه 85/9/16 ساعت 8:51 صبح

شبی غمگین،شبی بارانی و سرد

                             مرا در حسرت فردا رها کرد!

دلم در حسرت دیدار او ماند!

                          مرا چشم انتظارکوچه ها کرد!

مقام هستی ام بود و ندانست

                      که در قلبم چه آشوبی به پا کرد!

و او هرگز شکستن را نفهمید!

                                اگرچه تا ته دنیا صدا کرد!  


نوشته شده توسط: آرش آریایی

کی می آیی پنج شنبه 85/9/16 ساعت 8:46 صبح

آره شاید راست بگی برای تو گذشت اما در تمام این سالها برای من یادآور لحظه هایی بود که به انتظار برگشتنت جلوی پنجره ی اتاقم را خیس می کردم و شمعدانی ها را آب می دادم، اما حیف تو هیچگاه نیامدی انقدر آمدنت دیر شده که دیگر صدای شمعدانی های جلوی اتاقم هم در آمده.پس تو کجایی ؟!؟ کی می آیی؟!؟؟؟!!!!


نوشته شده توسط: آرش آریایی

به یادم باش شنبه 85/8/27 ساعت 9:40 صبح

اینم یک کار خیلی قشنگ وپرمعنا از طرف سامانAmine_hame@yahoo.com

 


نوشته شده توسط: آرش آریایی

دختران نبایند خاموش بمانند شنبه 85/8/27 ساعت 9:18 صبح

کنار پرچین سوخته

دختر خاموش ایستاده است

و دامن نازکش در باد تکان می خورد

خدایا خدایا

 دختران نبایند خاموش بمانند

هنگامی که مردان ناامید و خسته

پیر می شوند


نوشته شده توسط: آرش آریایی

حادثه آشک شنبه 85/8/27 ساعت 9:8 صبح

قصه پروانه ببین ، اسیر مشت بسته ام

از این همه پرسه زدن ، کوچه به کوچه خسته ام

تو لحظه های بی کسی اسیر ناباوریم

تو باغ خالی جنون یه عکس خاکستریم

بگو خورشید از کدوم ور در اومد که تو مثل قصه رویایی شدی

ماهی زخمی حاشیه حوض کیو خواب دیدی که رویایی شدی

برای من که رفیق سفرم مرحم زخمای خستگی تویی

برای من که غریب جاده هام آخرین همدم خونگی تویی

از روگلبرگ گلای کاغذی آشکامو با دسته آلوده بچین

منو تو آینه ها شستشو بده ، تو چشام حادثه آشکو ببین


نوشته شده توسط: آرش آریایی

پری در قالب آدمی شنبه 85/8/27 ساعت 9:3 صبح

ای پری وار در قالب آدمی ،

که پیکرت جز در خلواره ناراستی نمی سوزد،

حضورت بهشتی ست که گریز از جهنم را توجیح می کند ؛

 دریایی که مرا در خود غرق می کند 

تا از همه گناهان و دروغ شسته شوم

 وسپیده دم با دستهایت بیدار می شود .


نوشته شده توسط: آرش آریایی

تو کجایی شنبه 85/8/27 ساعت 8:58 صبح

تو کجایی ؟

در گستره ی بی مرز این جهان

تو کجایی ؟

من در دور دست ترین جای جهان ایستاده ام :

کنار تو

تو کجایی ؟

در گستره ی ناپاک این جهان

تو کجایی ؟

من در پاک ترین مقام این جهان ایستاده ام

بر سبزه شور این رود بزرگ که می سراید برای تو


نوشته شده توسط: آرش آریایی

اون شنبه 85/8/27 ساعت 8:55 صبح

یه نفر تو آخرین ثانیه ها از راه رسید

اون با آخرین ستاره، دست مهتابو بوسید

اون ،تو اولین قرارِ عاشقی پیشم نشست

اون با چشمای قشنگش،غم قصه رو شکست

اون همون لحظه رسید که عاشقی میخواست بمیره

اون اومد تا عاشقی رونق بگیره

میدونست لحظه ی دیدار منه

میدونست هنوز ستاره روشنه

اون سرِ ساعت عاشقی من، جوونه کرد

اون منو عاشق ِ آشیونه کرد

اولین قرارِ عشقو تو چشای اون نشستم

آخرین شبای عشقو تو چشای اون شکستم

دل من هنوز نداره اینو باور

که قشنگترین بهارم، برسه لحظه ی آخر

 


نوشته شده توسط: آرش آریایی

بی تو شنبه 85/8/27 ساعت 8:51 صبح

توی یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

 مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد

 

 تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد

 

شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

 موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

 

گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

 بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

 


نوشته شده توسط: آرش آریایی

تو شنبه 85/8/27 ساعت 8:41 صبح

هر گاه که صبح را انتظار می کشی خورشید به تو لبخند می زند پس چرا پس از این همه انتظار تو به من لبخند نمی زنی ای خورشید زندگانی من.

 

 

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه آتش شدم که در برابرم دریا بود و دریا و دریا.


نوشته شده توسط: آرش آریایی

<   <<   41   42   43   44      >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
121715


:: بازدیدهای امروز ::
240


:: بازدیدهای دیروز ::
160



:: درباره من ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ

آرش آریایی
زندگی عشق

:: لینک به وبلاگ ::

زندگی ، عشق و دیگر هیچ


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[17] . محبت[12] . وفا[10] . شعر عاشقانه[10] . مهربونی[9] . کلام عاشقانه[6] . شور ترانه[6] . بوسه[5] . همزبونی[5] . شعر تازه[5] . قلب سرد[5] . قلب من[5] . خنده و شادی[4] . صداقت[4] . عادت[4] . دلشکسته[3] . امید[3] . سکوت[3] . شب[2] . مهربون[2] . نور مهتاب[2] . بی نیازی[2] . خیال[2] . زمستون . سکوت . خاطره . بچه گانه . برف . عطر بارون . عطر گل . عکس . عکس چشم . قطره ی بارون . یکدلی . مستی . گلهای بهاری .


:: آرشیو ::

به یاد او
زندگی
بدانیم
به امید او
پیوست
بد عهدی
عاشقی
تو
وفا
محبت
سرنوشت
درد دل
پریشانی
پشیمانی
دلتنگی
سکوت
انتظار
حسرت
امید
من و تو
مرداد/86
وداع
شهریور/86
مهر/86
آبان/86
آذر/86
دی/86
اردیبهشت/87
تیر/87
مرداد/87
شهریور/87
آبان/87
بهمن/87
دی/87
اسفند/87
تیر 88



::( دوستان من لینک) ::

کامپیوتر، الکترونیک، روباتیک
رابطه، دوستی و عشق

:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو